معنی بی هوشی و اغما
حل جدول
فرهنگ معین
(مص ل.) بیهوش شدن، بیهوشی، (مص م.) بیهوش کردن. [خوانش: (اِ) [ع. اغماء]]
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
(پزشکی) بیهوشی، حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن،
[قدیمی] بیهوش شدن،
[قدیمی] بیهوش کردن،
واژه پیشنهادی
اغما، مدهوشی، ناهشیاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیهوشی، غش، کما
لغت نامه دهخدا
آشفته هوشی. [ش ُ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) پریشان حواسی.
بی یاد و هوشی
بی یاد و هوشی. [دُ] (حامص مرکب) فراموشکاری. کم حافظه بودن.
فارسی به انگلیسی
Coma
معادل ابجد
1381